سطرهای دفتر کاهی ام

سطرهای دفتر کاهی ام

وجود بی وجودم از وجود تو موجود می یابد یا واجب الوجود
سطرهای دفتر کاهی ام

سطرهای دفتر کاهی ام

وجود بی وجودم از وجود تو موجود می یابد یا واجب الوجود

تا نگاه خدا هست آرزو نخواهد مُرد!

آسمان را به یاد داری؟
همان که هر گاه دلت می گیرد حال ابرهایش را می فهمی
همان بیکرانی که هر گاه دلت برای پروردگارت تنگ می شود نگاهش می کنی
همان سیاه تاریکی که هرگاه مهتابش را می بینی رویاهایت جان می گیرند
همان آسمانی که ابرهایش برای تپیدن قلب تو قطره قطره آب می شوند
همان جایی که بی نهایت دید چشم هایت را در افق هایش می بینی
همان راه پیچ در پیچ و پر ستاره ای که هرگاه دستانت را به سوی الهه اش دراز می کنی آسمان با تمام ستاره هایش تسلیم دستان توست
و این خداوندگار است که وسعتش در زمین و آسمان ها جا نمی گیرد اما قلب تو، تا همیشه، خداوند را در خود جای داده
تا خدا در قلب توست آرزوهایت نخواهند مرد تا او نگاهت می کند تو نخواهی افتاد و اگر روزگاری تو را در شکست انداخت
بدان این نیز آغازی است پر شورتر و تولدیست از جنس جاودانگی…

باور پرواز و غرق نشدن

جودی عزیزم!!!

یادت می آید که از غرق شدن و سقوط می ترسیدی؟؟؟

من تو را به کلاس شنا و چتربازی و پرواز فرستادم؟

اما باز می ترسیدی و من متعجب می ماندم که وقتی کسی شنا بلد باشد و پرواز را نیز... از چه باید بترسد؟؟؟

از سقوط... یا از غرق شدن؟؟؟

ولی بعد که ذهن مهربان و قشنگ تو را آنالیز کردم فهمیدم که تو نه از غرق شدن می ترسی نه از سقوط

چرا که هم شنایت فوق العاده بود و چنباری در مسابقات شنا مقام اول را گرفته بودی

و هم چتربازی ات با آن حرکات آکروباتت توی آسمان که دل از من می بردی...

و من فهمیدم در دل تو چه میگذرد...

به خودت هم گفتم... اینجا هم میگویمش دوباره!!!

آنچه انسان را غرق میکند در آب افتادن نیست... بلکه در زیر آب ماندن است... گاهی درست در لحظۀ سقوط فرصت پرواز هم هست... انتخاب با توست... پریدن باور پرنده ایست که به پرواز می اندیشد و گرنه دلیل پرواز پر نیست...

صبر کن سهراب

صبر کن سهراب!

تو راست میگویی آسمان مال من است،

پنجره...

            فکر...

                    هوا...

                             عشق...

                                         زمین... مالِ من است!

اما سهراب تو بگو... قضاوت کن...

بر دل سنگِ زمین جایِ من است؟!...

من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست؟!

صبر کن سهراب!

قایقت جا دارد؟؟؟

من هم از همهمۀ داغ زمین بیزارم!!!


پی نویس جوجه اردک عزیز: کسی میآید و لیز میخورد کنج دلمـ... و من نمیدانم چرا همۀ دلهره ها معلق میشوند میان نت سُل سرم... دیده جیحون کنم!

عکس امتحانات کالج جودی

ممنونم جودیِ عزیزم که عکس امتحانات کالجت را برایم فرستادی

اما میخواهم بپرسم واقعا از شما اینگونه امتحان میگیرند؟؟؟ 

نامۀ عاشقانه ام به جودی

جودیِ عزیزم سلام...

دلتنگ لحظه ای هستم که چشم در چشمانت بدوزم و بگویم دوستت دارم

امروز که رفته بودم تا شهریۀ دانشگاهت را بدهم... توی بانک بوی عطر تنت لحظه ای به مشامم خورد و من فهمیدم که فقط خیال بوده...

جودیِ من... ببخش بابت ترانۀ آرام اشکهایت... دیشب وقتی من بی خیال تو داشتم برای دیگری نامه می نوشتم و حساسیت تو را یا ندیدم و یا ندیده گرفتم...

میدانم تو عاشقی و دوستم داری... و نمیدانی که من هم عاشقم و دوستت دارم... اما گاهی رفتارهایم... فکر هایم... سکوتم... به قول خودت بی خیالی ام.. را از سر بی عشقی میدانی حال آنکه من دوستت دارم فقط کمی بیشتر از پیش گرفتارم...

تو باید بزرگ شوی... افکارت را گسترش دهی... بدانی که گاه گاهی سستی ها و تنبلی هایم از هزار جوره بودن فکر و خیال ها در ذهنم است... نه بخاطر دوست نداشتنت... بین خودمان بماند؛ من یکجوری که خودم هم نمیدانم چجوری است دوستت دارم؛ اصولاً ما مریخی ها هیمنطور هستیم... کسی را که دوست داشته باشیم دوست داریم... و دیگر خیالمان راحت است که دوستش داریم... فهمیدی چه گفتم؟؟؟... نه... نه چشمهایت را اینجور از تعجب گرد نکن... ببین منظورم اینست که از خودمان توی دلمان مطمئنیم که عاشقش هستیم... همین... دیگر شاید سعی و تلاشی کمتر برای جلب رضایتش داشته باشیم... حساسیت هایش را ندید بگیریم و با استدلال و دلیل و منطق خودمان رفتارش را آنالیز کنیم...

فهمیدی؟؟؟... به مسیح قسم! الان قیافۀ متعجبت دیدن دارد...

مریخی ها می فهمن من چه می گویم... اگر توی کالجاتان یک مریخی هست، از او بپرس برایت توضیح میدهد... البته به غیرت من هم فکر کن و زیاد باهاش دم نگیر...

خلاصه بگویم... دیشب که نامه ات را خواندم و نوشته بودی که هق هق گریه هایت آرام آرام دارد برای پتو وبالشتت لالایی میخواند دلم ریش شد... معمولا ما مریخی ها از اشک های شما ونوسی ها به طرز وحشتناکی دلگیر و دلخسته میشویم... و دلمان میخواهد شما هم مثل ما با استدلال و دلیل و منطق مسائلتان را حل کنید نه با اشک های دم مشکتان...

دوستت دارم جودیِ عزیزم....

مراقب خودت باش


پی نویس پشت پیکان67: هر وقت حرف از صداقت شد... صدا قطع شد!!!