سطرهای دفتر کاهی ام

سطرهای دفتر کاهی ام

وجود بی وجودم از وجود تو موجود می یابد یا واجب الوجود
سطرهای دفتر کاهی ام

سطرهای دفتر کاهی ام

وجود بی وجودم از وجود تو موجود می یابد یا واجب الوجود

من کی هستم؟؟؟

سلام به دوستان خوبم...

راستش تعدادی از شما عزیزان (به صورت عمومی و خصوصی) برای بنده کامنت گذاشته بودین که چرا پروفایلم فعال نیست

خب دلایل زیادی برای این کارم وجود داره که من فقط به مهم ترین اونها اشاره میکنم... من از چندین سال قبل فعالیت وبلاگی داشتم... می نوشتم و میخواندند... دوست نداشتم در متن باشم... همیشه بی هیچ دلیلی و دغدغه ای فقط برای دل خودم روازنه هایم را می نوشتم... همۀ حرفها... حدیث ها... تهمت ها... طعنه ها... نیش و کنایه ها را به جان می خریدم و به شوق بودنم می نوشتم... با هویتی که خودم بودم می نوشتم؛ تا اینکه... همین یک سال و اندی پیش دوستی که فکر میکردم وجودش خودِ من است و روح و دلمان به هم نزدیک در همین دنیای رنگ به رنگ مجازی خنجری آغشته به زهر تهمت ناروا بر قلبم فرو کرد که زخمش تا همین امروز با من است... و باعث شد با تمام دلبستگی ها  وعلاقه ام به دنیای مجازی آن را ترک بگویم و ماه ها در رنج و بهت این عمل ناجوانمردانه اش ته دلم برای اعتمادی که به وی داشتم بسوزد... بودم اما به سکوت و خاموشی... میخواندم و می گذشتم... تا همین یک ماه پیش که دوست عزیزی پیشنهاد دوباره نوشتن را به من داد... سر باز زدم... شکسته تر از آن بودم که دوباره بنویسم و دلی بشکند و دوباره بسازمش... اما پیشنهاد دیگرش باعث شد به فکر فرو روم... او به من گفت:با یه هویت کاغذی بیا... این شد که به یاد شخصیت کارتونیِ مورد علاقۀ کودکی ام "بابالنگ دراز" را برگزیدم و باعث شد که باردیگر فعالیت نوشتن را از سر گیرم... و حس میکنم التیامی هم برای زخمِ جامانده بر دلم شده...

این بود داستان و دلیل بی هویتیِ من که دوستان عزیز سئوال کرده بودند

نمیخواهم مثل قبل اینجا کسی بیاید... دلی را نشانه برود و زخمی را بر جای بگذارد

اگر آمده اید؛ قدم رنجه نموده اید و شادم از آمدنتان... و اگر با این هویت کاغذی و بی هویتیِ من نمی توانید بسازید من تنها میتوانم بگویم شرمسارمـ...