سطرهای دفتر کاهی ام

سطرهای دفتر کاهی ام

وجود بی وجودم از وجود تو موجود می یابد یا واجب الوجود
سطرهای دفتر کاهی ام

سطرهای دفتر کاهی ام

وجود بی وجودم از وجود تو موجود می یابد یا واجب الوجود

عاشقانه می سرایم برایت

اهل همین کوچۀ بن بست کناری

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجرۀ باز کجا؟

من کجا؟ عشق کجا؟ طاقت آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی...

منِ دلداده به آهی

بنشینیم... تو در قلب و منِ عاشق به لب چاهی

گُنه از چیست؟

از آن پنجرۀ باز؟

از آن لحظۀ آغاز؟

از آن چشم گنه کار؟

از آن لحظۀ دیدار؟

کاش می شد گُنه پنجره و لحظه و چشمت

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب تو را تنگ در آغوش بگیرم

کاش می شد... کاش می شد

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 13 خرداد 1393 ساعت 10:12

پس باید مراقب این تیر و کمان باشم
متوجه شرایط شدم دیگه

من مخلص اون دسته از آدمایی هستم که ضریب هوشی شون اونقدر بالائه که مطلب رو تو هوا قاپ میزنن...
آورین... آورین...

زهرا چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 16:40

دقیقا!
زدین به هدف
منطق که نداره

بله که زدم تو هدف...
قابل توجه تون باید بگم من ورزشکارِ تیر اندازی با کمان هستم
نبودنم رو ببخشین

زهرا شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 16:54

گُنه از چیست؟
از آن لحظۀ آغاز؟
از آن چشم گنه کار؟
از آن لحظۀ دیدار؟

یا شاید هم از این قلب بی صاحاب که هیچ عقل و منطقی سرش نمیشه؟؟؟
درست نمیگم؟

رضا جمعه 26 اردیبهشت 1393 ساعت 13:24 http://hajv.blogsky.com

کاش می شد... کاش می شد..

ای کاش...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.