اگر دیگران نبودند هیچ کس شعر نمی سرود و قصه نمی گفت.
کلمات زیبایی مانند دوستی، مهربانی، فداکاری، ایثار، یاری، هدیه و...از لغت نامه هاپاک میشد...
مخصوصاً کلماتی که با "هم" شروع میشوند:مثل همدرس، همدم، هماهنگ، همسر، همدرد، همدل، همنشین، همراز، همسفر، همرنگ و...
اگر بخواهیم همه ی "هم"های عالم را بگذارم و بشمارم انگشت های دست و پایم هم کم است و به چند "هم"کار و "هم" راه نیاز دارم...
اگر دیگران نبودند بازی و همبازی نبود. بازی هم اگر بود بازنده و برنده نبود...
اگر دیگران نبودند هر کس برای خودش در غاری تنها یا جنگلی دور زندگی می کرد و هیچ کس به ملاقات دیگری نمی رفت؛
اما تنهایی هم وقتی معنا دارد که دیگرانی باشند تا بتوانیم با دور شدن از آنها معنی تنهایی را بفهمیم. اگر دیگران نبودند باید سر در گوش خودم میگذاشتم و در گوشی با خود پچ پچ می کردم اما با کدام زبان؟؟
مورچه ها و موریانه ها و زنبورها هم می دانند که باید با همدیگر باشند ولی اگر ما اینها را می دانیم چرا گاهی دیگران را نمی بینیم؟
کاش دوستی ها مثل قدیم بود
ساده و صمیمی و بدون چش داشت و بدون توقع
کاش رابطه ها باعث رنج و سختی نبود
تا بودن ها رو قدر بدونیم و تنهایی رو انتخاب نکنیم
و اگر زمانی تنهایی رو انتخاب کنیم برای رسیدن به اون بالایی باشه نه چیز دیگه
کاش اگر لحظه ای هم تنهاییم کسی بیاید و دست بگذارد روی شانه مان و بگوید:نبینم تنها باشی رفیق
ولی روزگاری شده که همه می ترسن از بودن با دیگران
جسارتاً حالا در پایان متن به این زیبایی، بنده به سوتی ِ عظیمی که مدتهاست همراه منه اشاره کنم. که عرضم به حضور محترم و مکرمتون که من یه مدتی بود فکر میکردم چرا در این وبلاگ چیزی به اسم کامنتدونی تعبیه نشده و پس من اون سری کجا کامنت گذاشته بودم و قصعلیهذا که امروز دریافتم این کامنتدونی ِ نازنین این گوشه و این بالا قرار داره!
خلاصه که عاقا... به روی ما نیارید! بد دوره زمونهای شده! :-"